- خطبه ها
- /
- خطبه های نماز جمعه
خطبهی نخست:
سپاس خداوند را و دگربار سپاس خداوند را که ما را به این دین هدایت نمود و
خودمان هدایت نمیشدیم اگر او ما را هدایت نمیکرد و توفیق، تکیه و توکلم تنها به
او است و گواهی میدهم که معبودی جز الله نیست، یگانه است و شریک ندارد. به نشانهی
اقرار به خداوندیاش و تحقیر کسانی که او را انکار کرده و به او کفر ورزیدهاند و
گواهی میدهم که سرورمان محمد رسول الله صل الله علیه وآله وسلم تا چشمی ببیند و
گوشی بشنود [تا پایان حیات]، سرور مخلوقات و بشریت خواهد بود. پروردگارا! تا روز
قیامت درود، سلام و برکت بفرست بر سرورمان محمد و بر خاندان و یارانش و نسل او و
کسی که محبت او را در دل دارد و کسی که از او پیروی کند.
خداوندا بر ما رحم کن که تو رحم کننده هستی و ما را عذاب نفرما که تو بر ما
توانایی و در مورد تقدیر و سرنوشت ما به ما لطف فرما که تو بر هر چیزی بسیار
توانایی.
عقیده مهمترین چیز در دین:
ای برادران مؤمن! اغراق نیست اگر بگویم مهمترین چیز دین عقیده است. اگر عقیده
درست باشد عمل درست است و اگر عقیده باطل باشد یا به انحراف کشیده شود عمل نیز به
انحراف میرود و سعادت دنیوی و اخروی انسان مربوط به درستی کردار او است و تا
زمانی که صلاح عمل او مربوط به درستی عقیدهاش باشد پس اصل دین این است که باور
وعقیده درست باشد.
ای برادران بزرگوار! انسان وقتی عقیدهاش را از منابع غیرمستند یا نامشخص میگیرد
چیزهایی به ذهنش میرسد که خداوند دلیلی برای درستی آنها نازل ننموده است و این
توهمات اشتباه و این تصورات نادرست منجر به انجام کار نادرستی میشود که شاید این
کار باعث بدبختیاش شود. در همین یک خطبه نمیتوانم از عقاید نادرست سخن بگویم و
تنها به یک عقیدهی باطل میپردازم که نمیدانم چطور میان مسلمانان رواج یافته است
و آن عقیدهی جبرگرایی است.
عقیدهی جبر:
ای برادران بزرگوار! هیچ عقیدهای مانند این عقیده انسان را فلج نمیکند. هیچ
عقیدهای مانند این عقیده انسان را از توبه و کار نیک باز نمیدارد. هیچ عقیدهای مانند
این عقیده مانند زهر در روغن، در وجود انسان نفوذ نمیکند که باور داشته باشید
خداوند شما را مجبور به انجام کارهایتان کرده و گناهان از روی اجبار الهی است.
ای برادران مؤمن! آیا قرآن کریم در تمام امور به خصوص عقیده مرجع تمام ما
نیست؟ آیا عقیده درست از کتاب خداوند و از احادیث متواتر رسول الله صلی الله علیه
وآله وسلم گرفته نمیشود؟ چطور انسان به خود اجازه میدهد باور داشته باشد یا تصور
یا گمان کند – آن هم تصورات، گمانها و اعتقاداتی که خداوند هیچ دلیلی بر حقانیت
آنها نازل نکرده است - خداوند میفرماید:
﴿ ﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ﴾
(قطعا خدا به كار زشت فرمان نمىدهد.) ﴾
و خداوند متعال میفرماید:
﴿ ﴿سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا﴾
(كسانى كه شرك آوردند به زودى خواهند گفت اگر خدا مىخواست ما شرك نمىآورديم.) ﴾
برادر بزرگوار باید بداند که وقتی کسی باور داشته باشد که خداوند او را به
نافرمانی امر نموده این باور طبق نص صریح قرآن عقیدهی مشرکان است، چرا که میفرماید:
﴿ ﴿سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا﴾
(كسانى كه شرك آوردند به زودى خواهند گفت اگر خدا مىخواست ما شرك نمىآورديم.) ﴾
برادران، همه میدانید که اصحاب بزرگوار در درک عقیدهی درست از همه فراتر
بودند. وقتی کسی را که شراب نوشیده بود نزد سیدنا عمر آوردند تا حد شراب بر او
جاری شود. این مرد گفت: به خدا سوگند ای امیرالمومنین خداوند این را قسمت من کرده
است! این خلیفهی بزرگوار چه پاسخ میدهد؟ ابرمرد اسلام چه پاسخی میدهد؟ جداکنندهی
حق از باطل که دیدگاه درستی داشت چه پاسخی میدهد؟ میگوید: حد را دو بار بر او
جاری سازید! یک بار به خاطر اینکه شراب نوشیده و یک بار به خاطر دروغ بستن به
خداوند. گفت: وای بر تو ای مرد. تقدیر الهی تو را از اختیار به جبر وارد نساخته
است. این دروغ بستن به خدا است. دلیل هم آیهای است که اصل نفی جبر است و آن آیه
چنین است:
﴿ ﴿سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْءٍ ﴾
(كسانى كه شرك آوردند به زودى خواهند گفت اگر خدا مىخواست نه ما و نه پدرانمان شرک نمىآورديم و چيزى را [خودسرانه] تحريم نمیکرديم.) ﴾
عقیدهی جبر دروغ و یکی از بزرگترین دروغها است:
خداوند بزرگ ما این عقیده را دروغ دانسته و حتی آن را از بزرگترین انواع دروغ
دانسته و میفرماید:
﴿ ﴿كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ﴾
(همين گونه [پيامبران خود را] تكذيب كردند تا عقوبت ما را چشيدند بگو آيا نزد شما دانشى هست كه آن را براى ما آشكار كنيد شما جز از گمان پيروى نمىكنيد و جز دروغ نمىگوييد.) ﴾
برادران، توهم و گمان هم بدترین نوع دروغ است. آیا این آیه مانند روز روشن
نیست؟ آیا مفهوم این آیه قطعی نیست؟ تنها مشرکان چنین عقیدهای دارند. کسی که به
او بگویید چرا توبه نکردی برادر، چه میاندیشد؟ میگوید: تقدیر خداوند بوده است!
چرا انسان پایبند به دستورات الهی چنین نمیگوید و چرا نیکوکار نمیگوید خداوند
مرا مجبور به این نیکی کرده است؟ چرا نافرمانان و کافران نمیگویند و کفر و
نافرمانی خود را به خداوند یگانه نسبت میدهند؟ چرا؟!
ای برادران بزرگوار! این موضوع در چند جلد و چند خطبه در چند سال نمیگنجد اما
گرفتن اندک بهتر از ترک بسیار است و بیشترین چیزی که مرا به پرداختن به این موضوع واردار
کرد - موضوعی که غالبا در منبر رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم حل و فصل نمیشود،
بلکه در درس علمی حل و فصل میشود – رواج پیدا کردن این عقیده بود. چطور انسان
باور دارد که خداوند او را به نافرمانی و گناه مجبور کرده است؟ چگونه انسان باور
دارد که خداوند دستور به فحشا و منکر میدهد؟
اگر چنین بود که وعده و وعید بیهوده میشد. پس از اندکی احادیثی از اصحاب
بزرگوار و تابعین وعلمای عامل برایتان بیان خواهم نمود که بیان میکنند که این
باور بی اساس است و تنها بدعتی است که انسان با آن قصور و کوتاهیاش را بپوشاند و
انحراف خود را نادیده انگارد شاید این کار ارتباط مقصر ونافرمان را با پروردگارش
بازگرداند..
1- باورها سه تا است:
1 ـ عقیدهی جبرگرایان که عقیدهای افراطی است:
ای برادران بزرگوار! سه عقیده وجود دارد. دو عقیده افراطی و یک عقیده میانه.
اما عقیدهی نخست عقیدهی جبرگرایان است که باور دارند انسان نسبت به قضا و قدر
مانند پری در مقابل وزش باد است و اینان باور دارند که خداوند آنان مجبور به انجام
تمام کارهایشان کرده است و به طور کلی بی اراده هستند و هیچ چارهای به جز انجام
کارهایشان ندارند. این عقیده در علم عقاید عقیدهی جبرگرایان نامیده میشود که بنا
به نص صریح قرآن که اصلی در نفی عقیدهی جبریه است، مردود است. چرا که خداوند میفرماید:
﴿ ﴿سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ ﴾
(همين گونه [پيامبران خود را] تكذيب كردند تا عقوبت ما را چشيدند بگو آيا نزد شما دانشى هست كه آن را براى ما آشكار كنيد شما جز از گمان پيروى نمىكنيد و جز دروغ نمىگوييد.) ﴾
برادران، همچنین آیا میدانید که بزرگترین نافرمانی به طور کلی نافرمانی
زبانی است. یعنی چیزی را که نمیدانید به خداوند نسبت دهید. انسان بدون فکر سخنی
را بیان کند. به پروردگارش سوء ظن داشته باشد. بدون آگاهی در مورد عقیده سخن بگوید.
مسائل عقیده بسیار مهم است، زیرا هر اشتباهی در عقیده به اشتباهی بزرگ در رفتار
منجر میشود. به خلبانی نگاه کنید که بمب را اشتباه شلیک میکند. اگر یک میلیمتر
در هواپیمایش اشتباه کند شاید این اشتباه در زمین به دهها کیلومتر تبدیل شود. پس
اشتباه اندک در عقیدهی انسان تبدیل یه عملی بزرگ یا رفتاری خطرناک یا انحراف
گسترده در واقعیت میشود.
2 ـ عقیدهی قدریه که آن نیز افراطی است:
ای برادران گرامی! این عقیده عقیدهی جبرگرایان است. یک عقیده جعلی و گمراه
کننده که اساسی در کتاب و سنت ندارد. اما عقیدهی افراطی دیگر عقیدهی قدریه است
که فکر میکنند انسان صاحب تقدیر خود و خالق افعالش میباشد و هر چه بخواهد انجام
میدهد. این گستاخی به مقام ربوبیت خداوند است و این عقیده هم در کتاب و سنت مردود
است و برخی معتزله به آن باور دارند و در علم عقاید به قدریه معروف است.
3 ـ عقيدهی اهل سنت و جماعت که عقيدهی صحيح است:
اما عقیدهی درست کدام است؟ عقیدهی اهل سنت و جماعت چیست؟ اختیار در عقیدهی اهل
سنت و جماعت ثابت است و انسان مختار است و اراده دارد. اما فعل فعل خدا است. روایت
شده که ابوحنیفه النعمان رضی الله عنه از امام جعفر بن محمد صادق پرسید: ای امام،
آیا خداوند امر را به بندگان واگذاشته است؟ یعنی آیا به بندگان قدرت داده است؟ این
عقیدهی غربیان است و باور دارند که خداوند آفریننده است ولی فعل از آن او نیست.
این باور غلط و باطل است. این باور سکولارهای میانه رو است که انسان خالق افعال
خود است و خداوند در انسان نیرویی قرار داده که بر اساس ارادهاش حرکت کند. این
عقیده را خداوند نازل نفرموده است. گفت: ای امام، آیا خداوند امور را به بندگان
سپرده است؟ امام جعفر رضی الله عنه گفت: امور والاتر از آن است که خداوند ربوبیت
را به بندگان بسپارد. این مقام ربوبیت است. تمام افعال افعال الهی است و خداوند میفرماید:
﴿ ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى﴾
(و چون [ريگ به سوى آنان] افكندى تو نيفكندى بلكه خدا افكند.) ﴾
خداوند میفرماید:
﴿ ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ﴾
(و شما آنان را نكشتيد بلكه خدا آنان را كشت.) ﴾
قرآن کریم تاکید میکند که هر کاری در هستی تنها با تقدیر و ارادهی الهی
انجام میشود.میگوید: امر والاتر از آن است که خداوند ربوبیت را به بندگان
واگذارد. گفت: ای امام، آیا خداوند آنان را به این کار مجبور کرده است؟ امام جعفر
بن محمد صادق گفت: خداوند عادل تر از آن است که آنان را مجبور نماید سپس عذاب کند.
گفت: پس چطور است؟ امام جعفر گفت: امر بین بین است. نه جبر است، نه تفویض است، نه زور
است و نه سلطه گری است. اختیار با شما است و فعل از آن خدا است اما اسباب این
افعال به دست انسان است چرا که خداوند میفرماید:
﴿ ﴿لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ﴾
(دستاورد آنان براى آنان و دستاورد شما براى شماست.) ﴾
امام حسن رضی الله تعالی عنه میگوید: هر کس به قضای خداوند وخیر وشر تقدیرش
ایمان نیاورد کفر ورزیده است و هر کس گناهش را به خدا نسبت دهد فسق و فجور کرده
است و فاجر گناهش از نافرمان بیشتر است و نافرمان نافرمان است ولی فاجر نافرمانی
میکند و گناهش را به خداوند نسبت میدهد. نافرمانی میکند و میگوید: خداوند این
را قسمت من کرده است. نافرمانی میکند ومی گوید:
این ترتیب ارادهی الهی است، بنابراین هر کس گناهش را به خدایش نسبت دهد فسق
وفجور کرده است و خداوند به زور اطاعت نمیشود و با قدرت نافرمانی نمیشود و تنها
با اختيار اطاعت میشود، زیرا خداوند متعال مالک چیزی است که به آنان بخشیده و بر
قدرت آنان غالب است، پس اگر اطاعت کردند میان آنان و اعمالشان قرار نمیگیرد و اگر
نافرمانی کردند او آنان را مجبور نکرده است و او تعالی ایمان را برای بندگانش میپسندد
و اگر به ایمان، اطاعت و کار نیک شتافتند منطقی نیست که خداوند میان آنان و کارهای
نیکشان فاصله اندازد و اگر آنان را مجبور به اطاعت کند ثواب بیهوده میشود و نه
پاداشی وجود دارد، نه جزایی، نه بهشتی، نه مکافاتی، نه کامیابیای، نه برتریای، نه
رستگاریای و نه موفقیتی. همه چیز تمام میشود. اگر آنان را مجبور به اطاعت کند
پاداش و اگر مجبور به نافرمانی کند عذاب بیهوده خواهد شد. چطور وقتی آنان را مجبور
به نافرمانی کرده، مجازاتشان کند؟
این سخن امام حسن است و مثل روز روشن است. اگر آنان را رها کند ناتوانی خواهد
بود و اگر راه حلی برایشان ارائه ندهد و آنان را به اطاعت واندارد و به بهشت خود
نراند این نیز ناتوانی خواهد بود. اگر آنان اطاعت کنند او بر آنان لطف میکند و
کارشان را آسان میکند و بر انجام آن توانایشان میسازد وفعل فعل او است و اگر
نافرمانی کند حجت بر آنان تمام شده است و این قدرتی که خداوند به آنان داده میتوانند
آن را در اطاعت یا نافرمانی به کار گیرند.
بهرهها بی طرفانه است:
بارها بیان کردهام که بهرههایی که خداوند به انسان میبخشد تنها پلههایی برای
رفتن به بالاترین مقامها است یا پرتگاههایی برای افتادن به اسفل سافلین است. این
بهرهها بی طرفانه هستند. میتوان آنها را در راه حق به کار گرفت همان طور که میتوان
در راه باطل به کار برد. انسان میتواند با آنها پیشرفت کند و میتواند با آنها
نابود گردد. این سخنان از امام حسن روایت شده که گفته است:
«هر کس به قضای خداوند وخیر وشر تقدیرش ایمان نیاورد کفر ورزیده است و هر کس
گناهش را به خدا نسبت دهد فسق و فجور کرده است و خداوند به زور اطاعت نمیشود و با
قدرت نافرمانی نمیشود، زیرا خداوند متعال مالک چیزی است که به آنان بخشیده و بر
قدرت آنان غالب است، پس اگر اطاعت کردند میان آنان و اعمالشان قرار نمیگیرد و اگر
نافرمانی کردند او آنان را مجبور نکرده است و اگر آنان را مجبور به اطاعت کند ثواب
بیهوده میشود و اگر مجبور به نافرمانی کند عذاب بیهوده خواهد شد و اگر آنان را
رها کند ناتوانی خواهد بود، لذا اگر آنان اطاعت کنند او بر آنان لطف میکند و اگر
نافرمانی کنند حجت بر آنان تمام شده است."
انسان بنا به نص قرآن مختار است، هر کس بخواهد ایمان میآورد وهر کس بخواهد کفر میورزد:
امام علی کرم الله وجهه میگوید: «خداوند متعال بندگانش را با اختیار به خیر
ونیکی امر نمود و از روی هشدار از بدیها نهی فرمود و از روی ناتوانی نافرمانی نشد
و به زور و اجبار اطاعت نگردید و تفویض نفرمود و این امر بین بین است و نه جبری
وجود دارد و نه تفویضی.»
داستان بسیار ظریف و عبرت انگیز و دارای معانی ژرفی وجود دارد که میان امام
علی و خیشم از سرزمین شام روی داد. این مرد شامی از علی کرم الله وجهه پس از
بازگشت از یکی از جنگها پرسید: «آيا اين حركت ما به شام به قضا و قدر الهى بوده
است؟ علی رضی الله عنه گفت:– متن بسیار دقیق است -: سوگند به آن كس كه دانه را مىشكافاند
و جان را پرورش مىدهد هيچ جا را نپيموديم و در هيچ دره فرود نيامديم و به هيچ تپه
بالا نرفتيم مگر به قضا و قدر خداوند. مرد شامى گفت: در اين صورت گام هایم را برای
گرفتن اجر محاسبه كنم، زيرا اگر به قضا و قدر خداوند بوده است خيال نمىكنم براى
من در اين كوششم پاداشى باشد. على کرم الله وجهه فرمود: - البته قبلا گفته بود:
خداوند به خاطر طی این مسیر در رفتن و به خاطر برگشت شما در بازگشتن اجر فزایندهای
بدهد – اى برادر شامى! شايد در گمان خود آن را قضاى لازم و مقدور محتوم مىدانى. آرى،
اگر چنين باشد، پاداش و عقاب و وعد و وعید و فرمان دادن و باز داشتن همه باطل است
و بدکار برای گنه کار نکوهشی نبود و برای نیکوکار ستایشی نبود و نيكوكار براى
دريافت پاداش نيكو سزاوارتر از گنهكار نبود و گنهكار براى شكنجه سزاوارتر از
نيكوكار نبود.
امام علی میگوید: اين گفتار بت پرستان است. – حقیقت این که وقتی انسان به شدت
منحرف میشود و از منهج خدا خارج میگردد و دنبال شهوتهایش میرود عقیدهای به جز
عقیدهی جبر را نمییابد که بیقراریاش را آرام سازد و فروپاشی درونیاش را کمتر
نماید، لذا میگوید: خدا برای من چنین مقدر داشته است. گویا خود را از این مسئولیت
معاف میکند و مسئولیت را به دوش قضا و قدر خدا میاندازد. - سخن حزب شيطان و گواهان دروغ و كسانى است كه حق
را نمیبینند و آنان قدرگرایان و مجوسیان این امت است. همانا خداوند به بندگان خود
فرمان تخييرى (اختيارى) و نهى تحذيرى و تكليف آسان نه سخت فرموده است و از روی
ناتوانی مورد معصیت قرار نگرفته کما این که به زور مورد اطاعت قرار نگرفته است و پيامبران را ياوه و بازيچه و كتاب را بيهوده
نفرستاده است و آسمانها و زمين و آنچه را ميان آنهاست، ياوه نيافريده است. اين
گمان باطل كسانى است كه كافر شدهاند و واى بر آنان كه كافر شدهاند از شكنجۀ آتش.»
خلاصهی این متون و آن اندیشهها این است که انسان بنا به نص قرآن کریم مختار
است و هر کس بخواهد ایمان میآورد و هر کس بخواهد کفر میورزد. خداوند متعال میفرماید:
﴿ ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً ﴾
(ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس.) ﴾
و میفرماید:
﴿ ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾
(و براى هر كسى قبلهاى است كه وى روى خود را به آن [سوى] مىگرداند، پس در كارهاى نيک بر يكديگر پيشى گيريد هر كجا كه باشيد خداوند همگى شما را [به سوى خود باز] مىآورد در حقيقت خدا بر همه چيز تواناست.) ﴾
کردار انسان او را بالا میبرد یا نابود میکند:
اگر خداوند بندگانش را مجبور به اطاعت میکرد ثواب باطل میشد و اگر مجبور به
نافرمانی میکرد مجازات کردن باطل میشد.و اگر آنان را رها میکرد این نشان از
ناتوانی بود. فعل از آن خدا است و دستاورد از آن او است. بهترین مثال در این مورد
انسان است که اگر به یتیمی سیلی بزند این سیلی اگر به نیت تربیت باشد اشکالی ندارد
چرا که وقتی از سیلی زدن به یتیم از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سوال شد
ایشان فرمود: او را همان طوری بزن که فرزند خود را میزنی. لذا اگر ولی یتیم او را
بنا به گناهی فاحش به نیت ادب وتربیت بزند اطاعت کرده است و اگر او را به نیت آزار
بزند گناه برای خود انباشته است، پس فعل یکی است و فعل فعل خدا است و قدرتی که
خداوند در عضلات شما قرار داده برای زدن یتیم از سوی خدا است اما انسان با اختیار
خود این سیلی را اطاعتی برای اوج گرفتن و یا گناهی برای نابودی خود قرار میدهد.
اگر کسی مبلغی پول در راه بیابد و خود را خم کند تا آن را بردارد، این خم شدن
و این حرکت واین برداشتن از اراده و قدرت خدا است و اگر خواست این مبلغ را به
صاحبش برگرداند این اطاعتی است که او را ارج میبخشد و اگر خواست آن را غصب کند
این گناهی است که او را به پرتگاه میکشاند. پس فعل یکی است و انسان این فعل
آفریدهی خداوند را گاهی به سوی نیکی و گاهی به سوی بدی میبرد و گاهی با آن ارج
میگیرد و گاهی به قهقرا سقوط میکند.
داستانی که نشان میدهد انسان مختار است:
ای برادران بزرگوار، یکی از یاران رسول الله به نام طفیل بن عمرو دوسی داستانی
دارد که نشان میدهد انسان مختار است. این صحابی بزرگوار میگوید: به مکه رفتم و
به محض این که اشراف قریش مرا دیدند به سوی من شتافتند و از من استقبال و پذیرایی
کردند و مرا در بهترین منزل فرود آوردند، سپس اشراف و بزرگان نزد من آمدند و
گفتند: تو به شهر ما آمدهاى و این مردى كه در میان ماست، ما را به دشواریها
كشانیده و جماعت ما را پراكنده ساخته است و ما از این مىترسیم كه برای تو و قومت
آنچه بر ما داخل شده پیش آید، به این لحاظ نه با وى حرف بزن و نه هم از او بشنو.
گفتارش مانند جادوست، كه توسط آن در میان انسان و پدرش، بین یك مرد و برادراش، و بین
مرد و همسرش جدایى مىافكند.
طفیل میگوید: آنقدر اصرار کردند و تعریفات عجیب و غریبی از او بیان داشتند که
مرا نگران خودم و قومم کردند تا اینکه تصمیم گرفتم به او نزدیک نشوم و با او سخن
نگویم و سخنی از او نشنوم و وقتی برای طواف کعبه به مسجد الحرام رفتم و با بتها
که برایشان حج میکردیم و بزرگشان میداشتیم تبرک جستم از ترس اینکه مبادا چیزی
از او بشنوم در گوشهایم پنبه نمودم. اما به محض این که وارد مسجد شدم دیدم پیامبر
صلی الله علیه وسلم در کنار کعبه نمازی متفاوت با نماز ما و عبادتی متفاوت با
عبادت ما ادا میکند. از دیدن او شادمان شدم. عبادتش مرا به لرزه واداشت. خودم را
به تدریج و بی اراده نزدیک او یافتم تا اینکه نزد او رسیدم و خداوند نخواست که
برخی از سخنانش به گوشم نرسد: سخنان نیکی شنیدم و با خودم گفتم – دقت کنید اختیار
اینجا است- مادرت به عزایت بنشیند ای طفیل، تو مردی خردمند هستی. نیکی را از بدی
میشناسی. چرا نباید به این مرد گوش دهی؟ اگر خوب بود میپذیرم و اگر بد بود رهایش
میکنم. طفیل میگوید: سپس ایستادم تا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به
خانهاش باز گشت. من نیز در پی او رفتم تا وارد خانه شد و من هم وارد شدم. گفتم:
ای محمد قوم تو چنین و چنان میگویند.